سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط قدیری در 89/5/13:: 6:41 صبح

بسم رب الحسین ع

و هنوز هم تنم بوی  خاکِ "تو" را می دهد...
.
.
نمی دانم،از خاکِ "تو"ست یا از تنم
.
تنها می دانم همه چیز با مضاف الیه بودن "تو" کیمیا می کند
.
راهِ "تو"

عشق ِ "تو"

خاک ِ "تو"

حرم ِ "تو"

فقط همین
یامهدی ع


کلمات کلیدی : امام حسین، کربلا، خاک کربلا، تو

ارسال شده توسط قدیری در 89/4/12:: 3:5 صبح

 

یا خیرَ من خَلا به وحید
متنی که از وبلاگ ارزشی ها در گوریدر من آمده بود را چند بار داشتم می خواندم و نمی فهمیدم که چی دارم می خوانم "طلبه ای که میلیونر شد+ختم قرآن"اصلا نمی فهمیدم چی شده و مات مانده بودم.بعد از چند دقیقه از روی صندلی سایت بلندشدم و فقط رفتم سمت روشویی ها
بازهم نفهمیده بودم که چی شده بود و رفتم فید حاج آقا فیاضی را باز کردم که دیدم زدند "إنّالله و إنّا إلیه راجعون"
یادم نمی رود که همین دوهفته گذشته بود که زده بود "دوستان عزیز هرکی می خواهد برای عروسی بنده دعوت بشود لایک بزند...(پیغام خصوصی هم قبوله)"خیلی برای من جالب بود و پیگیر قضیه شدم و دیدم بله طلبه میلیونر قرار است که عروسی شان را داخل حرم حضرت معصومه علیها السلام برگزار کند و آن هم نیمه شعبان.داشتم از ذوق و شوق بال در می آوردم که آخر این چه کسی هست که همچنین شجاعتی بخرج داده است و  این طوری در این دوره زمانه دارد مراسم می گیرد
رفتم نظراتشون را خواندم دیدم نه مثل اینکه خیلی طرفین پایه اند،یکی از شروط عروس خانم هم مثل اینکه خواندن کفایه است دقیقا بعد از شام و شیرینی عروسی
اصلا خیلی ذوق کرده بودم،منی که واقعا با این وضع عروسی های این دوره زمانه مشکل داشتم
دلم رو زدم به دریا و بهشون خصوصی پیام دادم که  حاج آقا چطوری می خواهید توی حرم حضرت معصومه علیها السلام عروسی بگیرید؟ می شود توضیح بدهید؟ و مابقی ماجرا و گفتگویی که با ایشان داشتیم
آخر سرهم که گویا عجله داشت برای رفتن گفت بگذار ادامه بحث را برای بعد که هشتم می آیم.من هم که می دانستم راهی کربلا می خواهد بشود گفتم که برادر ما رو خیلی دعا کن که من  هم روز عروسیتون کربلام  و دعات می کنم...

کربلایی کمیل ،طلبه ای که کربلایی ماند...
خیلی کربلا رفتنش جالب شده بود.قبل از اینکه برود مدام می زد که من دارم می روم و همه را دعا می کنم و یک جورهایی بنده خدا  تابلو کرده بود که دل توی دلش نیست
یکی از کامنت هایی که گذاشته بود گفته بود که : " پنجشنبه شب لیلةالرغائب است.یعنی شب آرزوها...چه آرزویی بالاتر از اینکه و بهتر از اینکه کربلایی بشیم و در کنار مولا شهید بشیم..." یا "جاده و اسب مهیاست بیا تابرویم.. کربلا منتظر ماست بیا تابرویم..."
کربلایی کمیل مدام از کربلا و نجف با موبایل پیام و شعر و مطالبی می فرستاد بطوری که همه را داشت دیوانه می کرد.خیلی کربلای پربرکتی داشت و همه را می خواست که کربلایی بکند


درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها

موسیقی وبلاگ