سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست دادنی که باعث بیماری می شود، از دستدادنِ دوستان است . [امام علی علیه السلام]


ارسال شده توسط قدیری در 89/2/31:: 3:2 عصر
هو الهادی

اول توضیح: این متنی است که در دو بخش در اینجا می نویسم و نگاهی است به احساسم به میزبان وبلاگی پارسی بلاگ و اینکه چطور نظرم در مورد این میزبان عوض شد و تصمیمی که برای رفتن از این میزبان داشتم برگشت که این حرف ها همه در جریان همایش پارسی بلاگ اتفاق افتاد
دوم توضیح اینکه من اصلا قصد نداشتم خاطره نویسی کنم ولی خواستم سیر برگشتن نظرم در مورد پارسی بلاگ را بگویم

پنج شنبه روز همایش پارسی بلاگ بود.دیدم تلفنم زنگ خورده است و من متوجه نشدم.
محمد حسین بود و زنگ زده بود که قرار مباحثه را هماهنگ کند،بهم پیامک زد که بهم زنگ بزن بعد از اینکه بهش زنگ می زنم به سرم می زند که از راه به درش کنم و با خودم ببرمش همایش پارسی بلاگ با این بهانه که "بیا برویم کربلا می خواهند قرعه کشی کنند".بعد از کلی کلنجار رفتن با بنده خدا که که بیا برویم  و توداری تو دانشگاه می پوسی و تنهایی می میری و...راضی می شود که درس خواندن را زمین بگذارد و ساعت 3.5 پل مدیریت باشد
بعد از کلی هماهنگی و بدبختی ساعت 4:02 رسیدیم آزادی و از آنجائی که راه را دقیق بلد نیستیم یک مقدار پیاده روی می کنیم و به پیشنهاد من  ادامه راه را پیاده می رویم البته اگر می دانستم که اینقدر طولانی هست اصلا این پیشنهاد را نمی دادم که پاهام داشت می شکست و از آنطرف محمد حسین تهدید می کرد که  بیچارمون کردی با این پیاده روی و حالا باید یک هویج بستنی ، یک معجونی چیزی مهمون کنی آخر سر یک جوری بنده خدا را پیچوندیم و رسیدیم به محل همایش

بعد از انجام مقدمات  با یک عالم سی دی و هدیه نشستیم  پای صحبت های حاج آقا راستگو و بقیه همایش  که مراسم های همایش که برنامه های خوب و متوسطی داشت که بیشتر خوب بود و کربلایی که نصیب من و محمد حسین نشد و صحبت های معاون دیجیتالی وزیر ارشاد که خیلی از دوستان گذاشتند و رفتند و صحبت های آقای فخری و دستنویس های دوستان و بقیه برنامه ها که یا می دانید و یا می خوانید و من نمی خواهم بگویم چون گزارشش آمده است بیرون

ولی همایش از نگاه من همه ی این ها نبود که همه دیدند.من یک سری چیزهای دیگری هم دیدم که نظر من را از رفتن از محیط پارسی بلاگ عوض کرد
ولی آن چیزی که من دیدم این بود که یک جمع غالباً بچه حزب اللهی و مذهبی دور هم جمع شده اند و دیدند نیاز امروز جوان و جامعه ما چی هست  بعد هم این مسیر را انتخاب کرده اند و افتاده اند دنبالش بطوری که می شد دلسوزی را از حرف های آقای فخری کاملاً خواند
من تا حالا همایش کم نرفتم اعم از دولتی و غیر دولتی  ولی تا بحال یک همچنین کادر مذهبی و حزب اللهی را من جایی ندیده بودم که از مانکن ها استفاده نکند و تفکر سکولاریستی غالب به همایش نباشد،کار برای خدا باشد و توکل حقیقی هم به ایشان داشته باشند اینقدر ساده و بی آلایش همایش راه بندازند و به خوبی و سلامت  آن را  اجرا کنند و نشاط حقیقی هم داشته باشند

ادامه دارد....


درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها

موسیقی وبلاگ