سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود پسندیدن آدمى ، یکى از حسودان خرد اوست . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط قدیری در 89/4/13:: 3:38 عصر


یا خَیـرَ مَن خَلا به وَحید

یادت، یاد حنظله صدر اسلام می شود برای من...
و تو مجاهدتر؟...

بامن سخن بگو

فقط همین
یامهدی ع 



ارسال شده توسط قدیری در 89/2/15:: 1:59 عصر
بسم رب الصدیقة الشهیدة الحوراء الانسیة

حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی
جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد


نانی بخور، عزیز دلم آب رفته ای
این کاسه های آب، توانت نمی دهد


دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش
آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد


تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم
شرحی زحجم جسم کمانت نمی دهد


دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است
از خواهش من است تکانت نمی دهد


سروده وحید قاسمی


خودت ببر در خانه ی مولا،این روزها غوغاست،صدیقه ی طاهره ای چون مادرم زهرا این روزها زمین گیر شده، نه فکر کنی همیشه زمین گیر،نه وقتی علی علیه السلام با تمام رنج هایی که بیرون دارد از در می رسد  خودش را به زحمت از زمین بلند می کند،چون از رنج های مولا خبر دارد دیگر نمی خواهد روی آن غم ها اضافه کند، ولی همیشه ماه پشت ابر نمی ماند

مادر جان چقدر زیبا به تو گفته اند الحوراء الانسیه، تو ملکی بودی که به جسم انسان مصور شدی، زمین در شأن تو نبود، تو فراتر از بشر بودی،عالمیان همه به مقام تو رشک می برند...مادر جان ببخش دنیا را...حقا که تنها علی علیه السلام در خور همسری تو بود...ای کسی که تنها آسمانیان به مقامت می توانند پی ببرند ، به جان مولا نیم نگاهی به فرزندت کن
اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای
یامهدی ع

------------------------
توضیح :من میرزام یعنی از طرف مادر سیدم

 



ارسال شده توسط قدیری در 89/2/3:: 9:51 عصر
به نام خدای او

وقتی  که فکر می کنیم که فقط خودمون هستیم و خودمون...وقتی که یادمون می رود که خدایی هم داریم و دارد ما را محافظت می کند...وقتی که حواسمون نیست که برای چی اومدیم و اینجا چیکار می کنیم...همه چی یادمون می رود حتی آره ای که به خدا گفتیم هم یادمون رفته

فکر می کنیم که به حال خودمون رها شدیم که اینقدر غصه این دنیا را می خوریم...چرا؟ این فراموشی از کجاست؟

دنیا را باور کردیم،کنگر خوردیم لنگر انداختیم ،فکر می کنیم که همه ی مرگ و میرهایی که اطرافمون هست مختص دیگران است و ما ماندیم برای همیشه،فکر می کنیم که قرار است بمانیم اگر فکر نمی کردیم که اینطوری زندگی نمی کردیم





وقتی یک خوشحالی به سراغمون می آید دیگر کسی را نمی شناسیم از اونطرف هم وقتی که یک ناراحتی را می بینیم اینقدر ناراحت می شویم که فکر میکنیم که آخر خط رسیدیم...نه بابا وایسا باهم برویم...اینجا دالان یا همان راهرو است برای اونطرف زندگی اونطرف است اصلا برای اینجا نیامدیم که اینطوری خودمون را ناراحت میکنیم...وظیفمون را باید عمل کنیم بعد هم توکل کنیم البته قبل از عمل و حین عمل هم توکل ضروری است...بعد دیگر نباید که ناراحت بشویم اگر آنطوری که می خواستیم نشده است

یا اینکه وقتی که یک مطالبه ای داریم دیگر کاری نداریم که بابا خدایی داریم و دارد ما را محافظت می کند هوامون رو دارد هرچی خدا بخواهد همان می شود چرا تو خودت را به تلاش بیهوده می اندازی و بیخود ناراحت می کنی البته باید وظیفمون را انجام بدهیم و منظورم تلاش بیهوده هست


یک شب که از یک قضیه ای خیلی دلگیر بودم نشستم ودلی قرآن را باز کردم....نه به عنوان تفأل بلکه به این عنوان که خداوند آیه ای را برای آرامش که بخوانم به من نشان بدهد آیه ای امد که فهمیدم خیلی عقبم و نمی فهمیدم تا الان که خدایی مهربان تر از همه به خودمون داریم و ایشان همه کاره هستند


قل إن ربی یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له و ما أنفقتم من شیء فهو یخلفه و هو خیر الرازقین


خدایا یک ذره به ما فهم بودنت را عطا کن

یامهدی


ارسال شده توسط قدیری در 89/1/12:: 9:49 عصر
بسم رب الشهدا و الصدیقین

قدمگاه شهیدان است اینجا/محل رشد ایمان است اینجا

کسی که انس با این خاک دارد/برایش کعبه جان است اینجا
چه یارانی در اینجا پانهادند/دل جامانده سوزان است اینجا
هزاران خاطره در خود نهفته/کتاب عشق بازان است اینجا
شب قدری که گم کردیم اینجاست/محل فهم قرآن است اینجا




اگر هنوز هم بادقت به آسمون نگاه کنی پرنورترین ستاره شب های هویزه را برای شهید حسین علم الهدی می بینی...
فقط باید نگاه کنی...
آیا هنوز صدای کلاس درس حسین به گوشت می رسد؟...دقت کن حسین دارد آیات مربوط به شهادت را تفسیر می کند...آیا برای جهاد آماده شده ای؟...امشب شب عملیات است و اینجا هویزه...چه کسی می رود و چه کسی می ماند؟...نتیجه نبرد تن و تانک روشن است...یاران غسل شهادت می کنند...نتیجه نبرد تن و تانک روشن است
آیا صدای قرآن خواندن حسین به گوشت می رسد؟...حسین هنوز سوره حشر می خواند...صدایش را نمی شنوی؟...
هنوز هم بدن سید مصطفی مختاری سالم است....ردیف سوم...قبر ششم...وقتی که مزار حسین شلوغ است تو را به بالین خودش دعوت می کند...فقط یادت نرود که بر سر مزار شهید که رسیدی برای شهید فاتحه نخوانی که او حی است و ما مرده...آیا برای حی فاتحه می خوانند؟...پس بر سر مزار شهید فاتحه ای برای خودت بخوان
امروز باید تصمیم بگیری با حسین هستی یا نه؟...فردا دیر است...فقط بدان که نتیجه نبرد تن و تانک مشخص است...به شهر می روی و برای خودت شتر دیدی ندیدی می خوانی یا پای کلاس درس حسین می نشینی و فردا هم با حسین هجرت می کنی و از این دنیا می روی...فردا دیر است...امروز حسین تنهاست...تنهای تنها
یامهدی تا شهادت

مزار شهدای هویزه


ارسال شده توسط قدیری در 89/1/1:: 4:21 عصر
بسم رب الشهدا

معلوم می شود که باب شهادت بر همه مسدود نشده و مهم این است که خداوند متاع وجود کسی را خریدنی بیابد...

شهید آوینی


فکرکنم این کوتاه ترین پستی هست که تاحالا نوشتم...2 حالت دارد ...
التماس 2آ
یامهدی


درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها

موسیقی وبلاگ